۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

هوسباز!

هم چين هوس كافي شاپ ، يه ميز گرد كوچيك قهوه اي سوخته ، يه فضاي كمي تا قسمتي تاريك ، يه عالمه فنجون نيمه پر ، چهارتا آدم اخمو ، يه بحث ته جدي و چهار ساعت تمام فلسفه بافتن كرده كه نگو!
از همه مسخره تر مي دونيد چيه . كه من اصلا نه آدم كافي شاپم نه همچين فضايي كه دلم هوس كرده. ولي چه كنيم ديگه ، اين تصوير يه هفته است يقه ام رو گرفته ول نمي كنه.
كسي يه كافي شاپ نه چندان دخمه اي! كه توش از دود خبري نباشه و بوي قهوه نياد و نزديك باشه و چندتا آدم حسابي مشنگ كه هوس چند ساعت جدي بودن كرده باشن سراغ نداره. بشينيم يه چند ساعتي بحث فلسفي ، ادبي ، تاريخي و اينا راه بندازيم تا مخمون سوت بكشه!
اين قضيه ي كافي شاپ بدون بوي قهوه و بدون دود ، همون قضيه ي شير بي يال و دم و ايناست ديگه ، نه؟

۵ نظر:

ناپدید گفت...

بعله اینجایی که شما هوس کردی اسمش کافی شاپ نیست. یه چیزی تو مایه های حموم عمومی زنونه س :دی
به هر حال کافه ی ما جای خوبیه. حیف که کم کم دود رو باید تحمل کنی !

مسلم گفت...

والا ما دودی نیستیم و خودمون تو کف هکچین جایی هستیم. البته نه برای بحث فلسفی و تاریخی و اینا که ما اصولاً سر در نمیاریم.
همون دور هم بودنش باحاله!
کافه فرانسه خوبه ولی بدیش اینه که باید سر پا وایسین !

سمان اینا گفت...

این کافه ای که میگی فقط به درد خودت می خوره (:
ولی اگه یه کافه خواستی شبیه کافی هاوس، یه جایی بلدم، با هم بریم.

Maanta گفت...

به سمان اينا :
هي سلام. ببين 5شنبه شب پايه اي با پگي بريم ؟
به مسافر :
برم كافه سرپا وايستم!! بابا اين كافه ها رو از كجا ميارين شوماها؟
به ناپديد :
مگه تو تا حالا حموم زنونه رفتي كه مي دوني چه شكليه؟!! والا!
بعدشم من اگه بخام هم نمي تونم دود رو تحمل كنم. سرطانشو من بگيرم حالشو يكي ديگه ببره؟!

مسلم گفت...

ها ولـــک!
ینی تو تا حالا فرانسه نرفتی؟
اونجا کافه همه همی طورین!
(آبادانی بخونش)