۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

روز از نو...

خب من از امروز مجدد كارم رو با شركت و اين بار در شركت مادر شروع كردم.
از اين به بعد در واحد " توسعه ي بازار" هستيم!! اگه شما از اين اسم چيزي فهميديد ما هم فهميديم. به گمانم قراره بازار را كمي تا قسمتي كش داده بزرگ تر نماييم!
امروز هم اولين جلسه را با يك شركت ژاپني داشتيم . و از آن جا كه ما هميشه در اين جلسات وقتي شركت خودمان را پرزنت مي نماييم خودمان بيش تر از همه جوگير شده و در كف باحالي شركتمان مي مانيم ، بنده هنوز در فضا سير كرده و مدام مي گويم : بابا عجب باحاليم ما.
اما حكايت شركت ما همان " بيرونش ملت را كشته ، تويش خودمان را " مي باشد.
به هر حال دوران ده روزه ي مديرعاملي ما تمام شد و فردا مي بايست مثل آدم دوباره هشت كله سحر! در شركت حاضر باشيم. اين ده روز چه حالي داد. گاهي به شركت سرمي زديم تا مطمئن شويم همه خوب كار مي كنند و همه چيز سرجايش است. حيف كه اين دوران ديري نپاييد.
به هرحال فردا مي بينمتون :)
تا بعد !


پ.ن.:
اين Attach تصوير انقدر اذيت مي كنه كه بنده عجالتا بي خيال عكس شدم. راستي يكي بگه اين قضيه ي ريدر شما درست شد بالاخره يا نه؟ خوددرماني ما جواب داد يا نه؟!

هیچ نظری موجود نیست: