۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

اعصاب ندارم


دو ساعت رفتم تو اتاق رييس از اين به بعدم! نشستم به حرف هاي تكراريش كه از تو كتاب ها حفظ كرده درباره ي علم " Marketing" و اين حرف ها گوش داده و ده بار هم به تعريف هاي مزخرفش كه من ديدم به شما مثبته و اين حرف ها كه وقتي اون اين حرف رو مي زنه ، حالت به هم مي خوره ( اين همونه كه قبلا براتون گفتم!) ،گوش دادم. بعد با سردرد اومدم اين جا نشستم دارم اينو مي نويسم. باور كنيد اين جور مواقع خيلي سخته كه آدم فحش نامه ننويسه!
بهش گفتم تا ارديبهشت باهاتون كار مي كنم بعدش مي گم كه هستم يا نه.
همه چيزش خوبه جز همين آدمش ! بعدشممن ديگه ياد گرفتم كه نبايد خيلي رو حرف هايي كه مي شنوي حساب كني. قرار نيست هيچ كدوم ما دنيا رو نجات بديم. حتي اگر هممون حرفش رو بزنيم.
به هر حال الان اعصاب مصاب ندارم. دو ساعت تموم لبخند مزخرف زدم و تاييد الكي كردم ! ناهار نخوردم. سرم داره مي تركه و خلاصه اين كه برم بهتره تا اين كه اين جا بنويسم.
پس اصلا
اه بي خيال.
خداحافظ فعلا...

هیچ نظری موجود نیست: