برگشته ام به نوشته هاي امسال نگاهي مي اندازم. نوشتن بلاگ هيچ فايده اي نداشته باشد به كار مرور خاطرات مي خورد.
بعضي ها را مي خوانم و يادم مي آيد كه اين را براي فلاني نوشتم .
آن يكي مطلب را مي خوانم و يادم مي آيد كه پشتش چه داستاني بود
مطالب روزهاي انتخابات را مي خوانم و يادم مي افتد چه حال و روزي داشتيم آن روزهاي لعنتي
مطالب دبي رامي خوانم و خنده ام مي گيرد از آن همه آه و ناله
نوشته هاي روزهاي نمايشگاه ، ولگردي ها ، كوه ها ، مهماني ها ، مرگ ها ، تولدها و...
بعد مي بينم كه اين يك سال چه زندگي ها كرده ام
چه روزهايي كه از سر گذرانده ام .
چه خنده ها و چه گريه هايي. چه فحش ها و فضيحت هايي . چه تعريف ها و تمجيدهايي. چه فيلم ها و كتاب هايي.
چه دوستي هايي كه شروع شد . چه آدم هايي كه شناختم ، بيشتر شناختم.
...
...
و آن وقت است كه در اين روزهاي آخر سال دست برمي دارم از مدام برگشتن به عقب و نگاه كردن به سيصدوشصت و سه چهر روزي كه پشت سر گذاشته ام. رويم را به سمت جلو برمي گردانم. چشم به سيصدو شصت پنج روز بعدي مي دوزم و
يا علي...
۱ نظر:
چشم دوختن که فایده نداره، باید کاری کرد.
ارسال یک نظر