۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

تفسير كبد

يادم مياد اون موقع ها كه نوجوون بوديم و اصولا كله مان بوي قرمه سبزي مي داد و به عالم و آدم گير مي داديم و با پشت سر گذاشتن همه ي علامت تعجب هاي كودكي ، همه چيز برايمان يك علامت سوال گنده جلويش داشت ، سر كلاس قرآن كلي بر سر اين آيه ي " لقد خلقنا الانسان في كبد ( من سوگند یاد می كنم كه انسان را در كبد و رنج و دشواری خلق كرده ام) " بحث كرديم و نفس كش طلبيديم كه يعني چه مگر خدا ساديسم دارد و اصلا اين حرف يعني چه؟ چرا خدا از اين همه زجر انسان ها ، آن بالا نشسته و تخمه مي شكند و كيف مي كند و ...
خلاصه هي به قول معلم قرآنمان كفر به هم بافتيم و هي معلم بينشمان ( كه خداوند روحش را شاد كند بس كه مصداق دموكراسي تو روز روشن و آزادي بيان بود ) لبخند مي زد و ميگذاشت بحث كنيم ، يقه چاك بدهنيم ،دست به يقه شويم ، خلاصه هر بلايي دلمان مي خواست سر يقه ي خودمان و هم كلاسيهايمان در بياوريم.
اما آخر آخرش به هيچ نتيجه اي نرسيديم.
و اين " كبد" لعنتي يك جايي همان ته مه هاي ذهنمان ماند كه ماند.
( مثل همان قضيه ي " هر كه در اين بزم مقرب تر است - جام بلا بيشترش مي دهند و اين ها)
خلاصه
چند وقت پيش يعني خيلي وقت پيش داشتم براي خودم فكر ميكردم كه اين آيه بالاخره يعني چه كه به ذهنم رسيد كه اين آيه مشخصا به " انسان " اشاره كرده. يعني اين انسان است كه در رنج آفريده شده نه مثلا حيوان يا درخت! پس اين رنج بردن بايد يك جورهايي مشخصه ي انسان باسه. يعني چيزي كه انسان رو از بقيه ي موجودات جدا كنه.
بعد به اين نتيجه رسيدم كه اصولا پس اوني كه " رنج" نمي بره نبايد انسان باشه.
بعد فكر كردم كه بعضي وقت ها مي شه كه نگاه مي كني مي بيني هيچ سختي يا رنجي تو زندگيت نيست . بعد گفتم اين جاست كه خطرناك مي شه . خطر اين هست كه يه وقت از دايره ي انسانيت خارج شي. بعد ياد بيت " من از بينوايي نيم روي زرد - غم بي نوايان رخم زرد كرد" و " بني آدم اعضاي يك پيكرند و .." و فهميدم كه اصولا ممكنه آدم در رنج شخصي نباشه اما باز هم سختي و رنج اطرافيانش و ديگران روش تاثير مي ذاره - براي همينه كه خدا قسم خورده كه انسان را در رنج آفريده.
از اون روز علامت سوال اين آيه برام تبديل به يه دونه از اين صورتك هاي لبخند ياهو! تبديل شد.

اصلا هم مهم نيست كه فلان تفسير چي نوشته. من تفسير خودمو پيدا كردم. بقيه اش به من چه!

پ.ن. :
به همين آساني ها هم نبودا! كلي فكر كردم و به اين مغز بي نوا فشار آوردم!

۱ نظر:

سمان اینا گفت...

شاعر میگه:
مرد را دردی اگر باشد خوش است،
درد بی دردی علاجش اتش است