۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

رنگ رنگ تا پيروزي


ديروز يكي از بدترين روزهاي عمرم بود. يكي از سخت ترين ها
جنگ اعصاب را حس كردم. شكنجه رواني را. و فهميدم اگر شكنجه فيزيكي درد دارد ، شكنجه روحي خسته ات مي كند . آن قدر خسته مي شوي كه دردت مي آيد.
داستان از آن جا شروع شد كه با تمام سبز نبودنم به تشويق يك همكار سابق بسيار محترم ( كه از تمام سبزهاي اين مطلب جداست ) همكارانم را كه قريب به اتفاق سبز هستند تشويق كردم لوگوي گوگل تاكشان را يك دست سبز كنند. و چون خودم سبز نشدم .....
دلم خواست كه بروم. مثل آن روزهاي اول. داشت يادم مي رفت كه اين جا من يك غريبه ام. داشتم خودم را به اشتباه با ديگران مي ديدم. تازه داشت آن روزهاي سخت اول براي كنار آمدن با آدم هايي كه مال سياره هاي ديگري بودند از يادم مي رفت. اما ديروز...
ديروز چند رنگ ساده چنان فاصله اي شد كه دلم سوخت. مي دانيد دلم خواست گريه كنم. نه اصلا دلم نسوخت .عصباني شدم. بعد از اين همه سال عصباني شدم. آرامشم خط خطي شد. پگي شاخ در آورد وقتي عصبانيتم را ديد ! مري مانده بود مبهوت
نيرويم همان صبح تمام شد. اميدم همان اول صبح بر باد فنا رفت.
چه قدر اميد داشتم به اين مردم! اما....
ملتي چنين را دولتمرداني چنان بايد
اگر من ادب ندارم چرا انتظار دارم دولتمردم كه از ميان خودم تربيت شده و بالا رفته ادب داشته باشد. اگر خودم دروغ مي گويم چه راستگويي از آن مردان مي خواهم.
از آن چهار نفر انتظاري ندارم. آن ها سياست مدار و مزورند. برايم هم مهم نيستند. مي آيد و مي روند و كمي در قبال ما به وظيفه شان عمل مي كنند و كمي در قبال خودشان....
من از مردم نا اميد شدم. تقصير دولتمردان هم نيست. آن ها همديگر را مي درند و پرده هاي ادب را يكي يكي پاره مي كنند . بگذار بكنند . اما آيا اين ها تمام رفتارهاي سخيف اين چند روز ما مردم را توجيه مي كند؟
دستبند سبز اصلاحات مي بندي و مي گويي غلط مي كني به فلاني راي بدهي؟ مي گويي دهاتي ها به فلاني راي مي دهند؟ ( آخر فلاني تو خودت از ده آمده اي! مگر دهاتي شعور ندارد؟ از كي شهرنشيني شعور آورد؟ مگر مراد شما آن ديگري را به تقسيم مردم به شهروند درجه يك و دو متهم نمي كند؟ نژادپرست!) مي گويي فلاني را طويله هم رد كرده؟ سمبل ادبيات!!! آن نگاه عاقل اندر سفيه ات را نگه دار جلوي آينه خرج كن.
از دروغ حرف مي زني دروغگو! تو شغلت دروغ گويي است. تو توي چشمان من نگاه كردي و دروغ گفتي! تو به مردم دروغ مي گويي هر روز و شب. شغلت اين است
حالم از هر چه " از تو انتظار نداشتم " به هم مي خورد. من موظف نيستم طبق انتظارات تو زندگي كنم! اگر سختت است مي تواني انتظاراتت را عوض كني!
مي داني تا به حال به شوخي در جبهه ي مخالف شما بودم اما حالا به جد. جبهه ي شما سبزهاي الكي را مي گويم كه از هر چه زرد است پژمرده تريد
من ميرحسين را دوست دارم خيلي قبل تر از آن كه تو حتي اسمش را شنيده باشي. و مي دانم ميرحسين مرد متين و بااخلاقي ات. پس اگر مي خواهي وجود خودت را ابراز كني. اگر مي خواهي ديده شوي و باشي تو را خدا دهانت را بسته نگه دار. روبان سبزت را ببند ، تي- شرت سبزت را بپوش اما دهانت را باز نكن حتي اگر به زور مجبورت كردند. زيبايي سبزت را مي بينم و تصور مي كنم آدم خوبي هستي . تصوراتم را با حرف هايت به لجن نكش.
چرا نمي فهمي كه همه ي اين حرف ها بر سر يك چيز است. بر سر اين كه ياد بگيريم با احترام كنار هم زندگي كنيم. نه اين كه هر وقت به ما بي احترامي شد دردمان بيايد و هر وقت به كسي با عقيده ي متفاوت بي احترامي شد توي دلمان قند آب شود
تو اگر سبز مي پوشي و اگر مي فهمي آزادي عقيده ، دموكراسي ، فرهنگ را و هر چيزي قشنگي كه قرار است اين سبز سمبلش باشد ، لطفا آن لبخند مزخرف را از لبانت جمع كن. از خواندن جك هايي كه تا ديروز حتي آوردن بعضي كلماتش جلوي من باعث شرم حضورت مي شد دست بردار. آن پچ پچ هاي دور ميزي و نگاه هاي گاه به گاهت به من را تمام كن.
من ميرحسين را دوست دارم . خيلي زياد. اما شما را دوست ندارم . اصلا.
شما را كه دقيقا همان كارهايي را مي كنيد كه نامزد حريف را به آن متهم مي كنيد.
يك چيز را مي دانيد حتي اگر به ميرحسين راي بدهم هرگز نخواهم گذاشت شما بفهميد. هرگز نمي گذارم يك لحظه هم تصور كنيد كه من در همان جبهه اي هستم كه شما هم هستيد. ما حتي اگر رايمان يكي باشد ، سياره مان جداست
من نه براي آزادي زنده ام ، نه عدالت و نه اميد. من فقط براي احترام زنده ام و اين آن چيزي است كه شما حتي نمي توانيد هجي اش كنيد
آقايان و خانم هاي محترم سبز. آرمان شهرهاي ما حتي همسايه هم نيستند . شما را به آرمان شهرمان راه مي دهيم فقط چون به ايده آل هايتان احترام مي گذاريم ولي از ما نخواهيد دوستتان داشته باشيم و شما را از خودمان بدانيم. ما زبان همديگر را نمي فهميم
اگز زماني قرار است كشورمان چنان سبزي شود كه هيچ رنگ ديگري را نتواند بدون تحقير بپذيرد ، بايد بگويم من سه رنگ را ترجيح مي دهم . لااقل سه رنگ را مي پذيرد نه فقط يك رنگ را



پ.ن. :
1- اين مطلب بيشتر خطاب به سبزهاي همكار و عده اي سبز است كه اين روزها افتخار برخورد با آن ها نصيب بنده شده و راجع به شمايي كه مثل اين ها هستي و مطمئنا شمايي كه مثل اين ها نيستي را در بر نمي گيرد
2- اين مطلب هر رنگ ديگري كه احترام نمي گذارد را هم شامل مي شود. كما اين كه اين روزها گروه هاي ديگر از ترس تحقير چندان تمايلي به ابراز وجود برابر سبزها را ندارند
3- اين مطلب فقط سبزها را در بر مي گيرد و نه ميرحسين را . كه مير حسين را به هر چه متهم كنند به بي احترامي نمي توانند
4- از همكار سابق محترمم كه نمي دانم اين جا را مي خواند يا نه ، ممنون به خاطر احترامي كه به كسي گذاشت كه هم رنگش نبود
5- لطفا من را سه رنگ نبينيد . من بعد سه هفته تازه يك كانديدا را حذف كرده ام و در حال حاضر هنوز رنگارنگم!
6- امروز را روزه سكوت سياسي گرفته ام و علي رغم ميل شديد همكاران به بحث و ارشاد خودم ترجيح به سكوت داده ام. انرژي ام را صرف شما نمي كنم . فقط اميدوارم فهميده باشيد كه ديگر خودم را از شما نمي دانم
7- مي شود هر وقت كسي ازتان پرسيد به چه كسي راي مي دهيد نگوييد : " معلوم است ديگر! " . قضيه آن قدر كه براي شما واضح است براي من نيست
8- همكاري دارم كه علوم سياسي خوانده . بدم نمي آمد نظرش را بدانم. اما با جكي درباره ي قيافه ي يكي از نامزدها شروع كرد . عطاي بحث را به لقايش بخشيدم.

۳ نظر:

Maanta گفت...

سلام

bozorg گفت...

sakht ast entekhab kardan in raftarha sakht tarash ham mikonad

علیرضا گفت...

عالی بود.