1- در دوران زندگی همه ما , آدم های زیادی هستند که وارد زندگیمان می شوند, بعضی ها در حد یک جمله و بعضی ها برای یک عمر می مانند. این که هر کدامشان چه قدر می مانند , اصلا آن قدر می مانند که بتوان گفت مانده اند یا فقط در حد یک خراش روی سطح زندگی می آیند و می گذرند, هیچ کدامشان مهم نیست.مهم این است که باور کنی همه ی این آدم ها , روی زندگی تو تاثیر می گذراند. بعضی ها کم تر و بعضی بیش تر. اما آدم بدون تاثیر نداریم. اصلا ممکن نیست. حالا گیرم که این تاثیر در حد یک جمله بوده باشد.
2- خیلی سخت است که آدم هایی را ببینی که دارند رویای تورا زندگی می کند. آن هم دقیقا در زمانی که تو می دانی تقریبا هیچ شانسی برای لمس رویایت نداری.
این روزها من دوتا آدم زنده را می بینم که ناجوانمردانه , رویای من را زندگی می کنندو هر بار که از لذت رویای من می خندند , من یک قدم بیش تر به پرت کردن خودم از طبقه ی پنجم این شرکت لعنتی نزدیک می شوم.
3-افراد زیادی به زندگی من وارد شده اند. آدم هایی که از من این را ساخته اند که الان هستم. نمی خواهم خیلی خیلی دور بروم. یکی از آخرین هایش همین "حسی" خودمان بود. آدمی که با آن همه مدارجی که در این سن و سال پایین به دست آورده بود و با آن همه ای که جلو بود ,بالاخره من را سر غیرت آورد تا دوره های معماری ام را بعد از چندسال شل کن , سفت کن شروع کنم. و اگر فقط یک هفته ی دیگر می ماند , من الان چندتا از پروژه های معطل مانده ام را هم کلنگ زده بودم!!
و حالا هم همین دوتا مهمان محترم که بدجور من را یاد این انداخته اند که قرارم بود چه باشم و چه شده ام. تا تبم نخوابیده و این دوتا آن قدر دور نشده اند که باز رویاهایم فراموش شوند , باید بجنبم و اول هم از عوض کردن دوباره ی شغلم شروع کنم. از این که باز از تغییر شغل حرف می زنم تعجب نکنید. این بیماری نسل ماست. بدی نسل ما این است که نه آن قدر عاقلیم مثل پدرانمان که سرمان را بیندازیم پایین و دلخوش حقوق ثابت و بیمه مان باشیم و نه مثل نسل بعدی مان آن قدر عاشقیم که کلا بی خیال عقل , بزنیم به وادی عشق و حال.
اصولا ما نسل وسطیم. وسط همه چیز گیر کرده ایم. وسط جنگ و صلح - سنت و مدرنیته- کفر و دین-و ... و تا چند سال دیگر که وارد میان سالی هم شدیم واویلا ! باید بین جوانی و پیری هم گیر کنیم!!!
پ.ن.: توضیح واضحات
تصویر , لوگوی کمپانی " DreamWorks"
۳ نظر:
کاملا باهات موافقم
اینکه وقتی شانس رسیدن به رویاهات خیلی کمه با آدمایی آشنا بشی که دارند رویای تو را زندگی می کنند .
گاهی اوقات تاثیرات بعضی آدم ها باعث می شه دوباره به عملی کردن رویاهام فکر کنم و تاثیرات خیلی های دیگه باعث می شه ازش دور بشم .
الان برای من روزاییه که دوباره به رویاهام فکر می کنم و درباره ی عملی کردنشان تحقیق و جستجو .
مطمئنم که اگر خدا بخواد بهش دست پیدا می کنم .
مهسا جونم , امیدوارم خیلی زود خودت رویاهاتو زندگی کنی. برای من هم دعا کن :)
برای من یکی احساس میکنم داشتن هر رویایی، ممنوعه...اساسا رویا ممنوعه... that's why I hate my life...
ارسال یک نظر