۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

خاک بر سر

پریروز به مستر ف. گفتم که می خواهم جدا شوم. مستر ف. رییس مستقیم خودم است.
دیروز به مسترح. گفتم که می خواهم جدا شوم. مستر ح. رییس امورمالی و جانشین مدیرعامل در ایران است.
هر دو می گویند بازهم فکر کن و خلاصه چون دلیل محکمه پسندی ارائه نداده ام جز عدم تفاهم , می گویند برو مصالحه کن. برو بساز و بسوز. چون معتاد نیست. نفقه می دهد هر چند کم. زن دیگری ندارد و هزارکوفت زهرمار دیگر, می گویند لگد به بختت نزن و بشین زندگیت را بکن.
خانواده هم که کلا این کارها را خوب نمی داند هر چند می گوید هر طور راحتی اما این را با لحنی می گوید که یعنی خاک تو سرت!
مانده ام که چه کنم؟
 مستر ش. مدیر عامل به مستر ف. گفته که نگذارند بروم . نه این که فکر کنید من کارم درست است یا یه همچین چیزهایی. این ها خریت ما را پسندیده اند. دیده اند هر بلایی سرمان بیاورند صدای ما در نمی آید! البته خداوکیلی بس که این جا کسی کارنمی کند ما که کمی کار می کنیم خیلی به نظر کار درست می آییم. بگذریم.
خلاصه این که مستر ح. می گوید نامه قطع همکاری بزن و یک ماه دیگر بیا به عنوان نماینده ی ما درصنایع ملی .... مشغول شو.
مستر ف. می گوید تجدید نظرکن و بمان. صنایع ملی .... نه به بار است نه به دار!بنشین خواسته هایت را بنویس بده به من!
مسترش. می گوید راضیم کنند تا بمانم.
چه کار کنم. مشورت لازم هستم به خصوص از جانب آدم هایی که کاری را انجام داده اند که :

1- دوستش نداشته اند
2-کسالت آور بوده .
3- حقوقش کم بوده
4- همکاران کمی تا قسمتی نفهم بوده اند
5- ساعت کاریش به نسبت زیاد بوده
6-چیز جدیدی یاد نمی گرفته اند
7- روسای نه چندان اخلاق گرایی داشته اند(منظورم هیز می باشد!)

8- محیط کاری امن و آرامی داشته
9- قبولشان داشته اند
10- جا افتاده اند
11- همکاران کمی تا قسمتی خوب داشته
12- وقت آزاد زیاد برای تنبلی یا کارهای متفرقه ی سازنده داشته اند
13- رییس منعطفی داشته اند

آخر هفته قرار است که بروم. دلم "دل به دریا زدن " می خواهد. دلم دوباره حس جوانی می خواهد. ما فعلا که همه نگاهشان عاقل اندر سفیه است. قضیه ی شده چیزی در مایه های گفته ی خاخام توی  "Lucky Number Slevin"
The Rabbi:  My father used to say: "The first time someone calls you a horse you punch him on the nose, the second time someone calls you a horse you call him a jerk but the third time someone calls you a horse, well
then perhaps it's time to go shopping for a saddle."h

 آخه من چه خاکی توی سرم کنم!

۸ نظر:

م.صادق گفت...

"Sorry but "Go buy a saddle

Maanta گفت...

I've bought one already!

ناشناس گفت...

رئيس منعطف خيلي خوبه

جا افتاده ايد و قبولتان دارند

اگه من بودم تا از كار جديد مطمئن نبودم مي موندم
آدم مي تونه تو قطب شمال و خط استوا هم زندگي كنه

بايد خودتو منعطف كني

سمان اینا گفت...

هرکاری می کنی بکن، فقط بگم که تا اخر ماه رمضون بیشتر وقت نداری غر(قر) بزنی...بعدش دیگه باید راضی باشی، چون خودت تصمیم گرفتی، چه بمونی چه نمونی ....

Maanta گفت...

به ناشناس:
منعطف هست اما هزارتا ایراد داره که رو اعصابه.
به سمان:
عمرا. از الان بگم من هر کاری بکنم بازهم حق غر رو به خودم می دهم. بعدشم به جا این حرفا راهنمایی کن.

سمان اینا گفت...

اشکال دقیقا همین حق لعنتی غر زدنه. اگه این حقو به خودت ندی یه تصمیم درست و حسابی می گیری...

Maanta گفت...

سمان برو پی کارت. اعصاب ندارم. از دیروز فقط نشستم به خوردن بس که اعصابم خورده.

م.صادق گفت...

buy me one