۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

I'm Screwed

از دیشب حالم بده. به گمانم دلشوره ی امتحان باشه. یعنی امیدوارم که این طور باشه. حالم مثل روزهای تولد سال های پیشم شده. از همون حسای لعنتی " خاک تو سرت داری چه غلطی می کنی؟" افتاده به جونم. این سکوت این طبقه و این قارقار کلاغای لعنتی که این جا رو کرده مثل قبرستون هم نباید بی تاثیر باشه. اصلا من نباید تو جای ساکت و خلوت تنها باشم. برام خوب نیست.
این " دختر پرتقال " لعنتی با اون جمله ی " ما فقط یه بار زندگی می کنیم" که با همه ی کلیشه ای بودنش عینهو کنه چسبیده ته مغزمو داره خون می مکه. این صفحه ی فیس بوک " دن" و " ساشا" که باز یادم می اندازه که چسبیدم تو این مملکت و دارم مثل آدمای نرمال زندگی می کنم. حالم از هر چی نرماله به هم می خوره.
اه باز دارم به مرض " حرام شدگی" مبتلا می شم. هی می گم برندارید آدم رو تعطیل کنید وقتی می بینید عین آدم که نه عینهو بز سرش رو انداخته پایین و داره زندگیشو می کنه. آخه مگه مرض دارید؟

در حال حاضر بزرگترین مشکلم اینه که دو تا سوال دارم تو زندگیم که جواب سوال لعنتی اولی رو می دونم و دومی رو نه! جواب دومی رو پیدا کنم همه چیز درست می شه.
سوال اول اینه که : این جایی که الان هستی و اینی که الان شدی همونیه که باید می بودی و می شدی؟
سوال دوم هم اینه که : قرار بوده کجا باشی و چی بشی؟!

لعنتی ! I'm screwed

۸ نظر:

م م فرزند ع گفت...

پس فکر کنم من درست تشخیص دادم که هدفت مشخص نیست. به این میگن روانشناسی دور کاری.
شاید اگه مثل من سعی کنی تغییر کنی برات خوب باشه. برا من که جواب داد عجیب.

zozo گفت...

salam maanta junam . xubi?
bebin be nazare man to bayad 1 enghelabe asasi tu zehne xodet eijad koni. ba in tor fekr kardan faghat dari ruzaye xubi ke mituni azashun estefade konio hadar midi. age xasti 5 shanbe age raftim xune xale bishtar rajebesh misogbatim. good luck. love you
xasti publishesh nakon

سمان گفت...

ببین از مونا یاد بگیر
ضمنن یه جمله ای هست که میگه:
"If you don't like where you are, CHANGE IT... You're not a TREE"

یه جمله ای هم از حضرت علی هست میگه:
"سرنوشت انسان ها تغییر نمی کنه مگه اینکه خود انسان تغییر کنه"
پس اگه از سرنوشتت راضی نیستی می دونی باید چی کار کنی

Maanta گفت...

میدونین از همه چی بدتر چیه؟ این که همتون راست می گین. از اون بدتر هم اینه که من هم اینو می دونم!

Maanta گفت...

میدونین از همه چی بدتر چیه؟ این که همتون راست می گین. از اون بدتر هم اینه که من هم اینو می دونم!

سمان گفت...

زیاد هم بد تر نیست... اخه ما هم که این حرفا رو میزنیم از جای خودمون راضی نیستیم...
خلاصه که تئوریشو بلدیم عملیش رو بلد نیستیم
D:

سمان گفت...

امروز فهمیدم در علوم اجتماعی یک الاغ معروفی وجود دارد به نام الاغ بوریدان. این حضرت الاغ در فاصله مساوی از دو توبره جو، یک رنگ، یک شکل، یک قواره که از هر دو رایحه مشابهی به مشامش می‌رسید ایستاده بود و هیچ دلیلی که یکی را به دیگری ترجیح بدهد نداشت. حیوان آن قدر در تصمیم‌گیری‌اش مردد ماند که از گرسنگی تلف شد.
از وقتی این داستان را شنیدم به شدت با این الاغ احساس هم‌ذات پنداری می‌کنم. اصلن فکر می‌کنم یک روح هستیم در دو بدن!

- – - – - – - – - – - – -
پ.ن: داستان الاغ بوریدان از کتاب منطق کنش اجتماعی، نوشته ریموند بودون

***
نقل از وحید انلاین

Maanta گفت...

پس بگو من چرا این جوریم. مشکل ژنتیکه!

( البته دور از جون خاندانمون , قضیه ی خریت من جداست!)