۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

درباره ی "اتی"

یکی نیست بگه بابا به خدا این خانم الف ( ملقب به اتی*!) خل شوخ مسخره هم گاهی احتیاج به یه گوشه دنج بی صدا داره تا بره و یه ذره انرژی جمع کنه برای باقی روز. بالاخره دیوونه ها هم باید نفس تازه کنن. 
این میشه که یکهو غیبش می زنه ,میره تو تراس شرکت می شینه تو سایه , ناهارش رو توی باد و خس خس درختا می خوره و هسته های زیتونش رو شوت می کنه پایین احتمالا تو فرق سر کارگرای بیچاره و به این فکر می کنه که خدا رو چه دیدی شاید چند سال دیگه که نه "اتی" ای هست تو این شرکت و نه هسته ی زیتون! این جا این گوشه ی پشتی شرکت بین چنارا , چند تا درخت زیتون در اومد و هیچ کس هم نفهمید که روزی روزگاری یه "اتی"ای بوده که دلش گاهی می گرفته و میومده می نشسته تو تراس و هسته های زیتونش رو شوت می کرده پایین احتمالا تو فرق سر .....


* این جا بچه ها منو "اتی"صدا می کنن . من عاشق این لقبم :)

هیچ نظری موجود نیست: