این رو دیشب که به زور بیدار مونده بودم , توی رادیو هفت اگر اشتباه نکنم کورش تهامی خوند :
از باغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابر ها ی تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف: به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نيست
از نقطه ای بترس که زندانی ات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قربانی ات کنن
فاضل نظری
این که بین همه ی برنامه ی تلویزیون , برنامه های ساده و تیپ قدیمی ای مثل رادیو هفت و مشاعره این همه طرفدار پیدا می کنه یعنی چی؟!
از باغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابر ها ی تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف: به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نيست
از نقطه ای بترس که زندانی ات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قربانی ات کنن
فاضل نظری
این که بین همه ی برنامه ی تلویزیون , برنامه های ساده و تیپ قدیمی ای مثل رادیو هفت و مشاعره این همه طرفدار پیدا می کنه یعنی چی؟!
۱ نظر:
"
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قربانی ات کنن
"
این بیتشو دوست دارم
ارسال یک نظر