۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

یه خواهش

از اونجا که می خوام بدونم چی شد که آخر کار به  این جا رسید و چی شد که این جوری شد ؟ , ازتون یه خواهشی دارم. از همه ی اونایی که منو میشناسن , حالا یا قدر یه عمر یا قدر یکبار دیدن . یا اصلا فقط قدر خوندن همین جا! 
ازتون می خوام که مثل این اروپایی آمریکاییا که تو مجلس ختمشون دوستا می رن پشت تریبون و یه چیزای می گن از کسی که مرده , یه چیزایی از خوبی هاش , بدی هاش , مشخصاتش و  در واقع هر چیزی که اون آدم رو می ساخته جدا از این که خوب بوده یا بد.
حالا ازتون می خوام شما هم یه همچین چیزی برای من بنویسید . خیلی برام مهمه پس لطفا حتی اگر تو ریدر این جا رو می خونید این یه بار صفحه رو باز کنید و کامنت بذارید. واقعا ممنونتون می شم.

حتی شما دوست عزیز :)




بعدا نوشت:
 جملات قصار و مطالب طنز و حرفای قشنگ نمی خوام. لب مطلب رو می خوام. رک و پوست کنده. اصلا کامنت خصوصی بفرستید پابلیشش نمی کنم. صاف و پوست کنده هر چی به ذهنتون می رسه بگید.اصلا ناشناس بیاید که من هم نفهمم کی هستید.
پللللللللللللللللللیز!



آخرنوشت:
مرسی از همه

۱۱ نظر:

م م فرزند ع گفت...

مرحومه انسان وظیفه شناسی بود و به شدت کاری. بطوری که وقتی رئیسشون میومد سر میز با یک کلیک از سایتهای بلاگر و فیسبوک میپرید تو سایتهای تخصصی مربوطه.نمونه ی یه کارمند نمونه.

Maanta گفت...

یه بار ما جدی حرف زدیما! آخه اینم شد حرف؟یادم باشه مردم نذارم شوما بیای اون بالا حرف بزنی!!

م م فرزند ع گفت...

من که دیگه چیزه دیگه ای نمیدونم. همینم حدس میزنم اینجوری باشه حالا اگه نیست وراثتون ببخشن ما رو.

حضورناپدید گفت...

when she died, her eyes were closed, and her heart was open

Maanta گفت...

به حضورناپدید!!
بابا این جملات قصار چیه می گی آخه؟!!

م م فرزند ع گفت...

بعد از بعد نوشت.
والا نمیدونم چی بگم آخه چیزی نمیدونم ولی به نظرم خیلی شغلتو عوض میکنی. شاید دلیل قانع کننده ای داشته باشی. ولی اگه اینطور نباشه ممکنه آدمی باشی که نمیتونه کارشو تا آخر ادامه بده، هدفت مشخص نیست؟ مثل خودم که اینجوریم. فکر کنم تنها کاری که تا آخرش انجام دادم گرفتن گواهینامه بود.

حضورناپدید گفت...

شناخت من ازت در همین حده! قصار !

دونقطه گفت...

اخه ببین ادمو فضول میکنی که پاشه با فیلتر شکن بیاد تو وبلاگت چه وضعشه ...

من یه حرفی از عید تو دلم مونده ..شوما یعنی نمیدونی من یزدی ام و وقتی اومدی یزد بنده دربه در به دنبال یه نشونی چیزی ازت بودم که باهات بتماسم و بگم اااا بیا مهمون من باش و اینا که خداروشکر هیچ راهی واسه تماس باهات هیچ کی نداشت ..:دی
خب البته من قبلنا که فیلتر نبودی می اومدم میکامنتیدم الان فقط مدتیه میخونمت دیگه ..چیه ؟الان فک میکنی میتونی بهم بگی گشاد؟؟نخیرم ..بنده قانون مدارم :)))
اما در مورد خواهشت
واقعا چی دوست داری بشنوی ؟
دختری شاد با منطق خاص خودش و بهانه هایی برای زندگی و اخم و گریه و دل گرفتن داره که خواستنی ترش میکنه ..اممم خب دارم اونچیزی که از پست هات توی ذهنم مونده رو مرور میکنم ..اهان زیاد فیلم میدید اصن که من حرصم میگرفت که چرا وقت این همه فیلم دیدن داره :دی
اهاننننن دوست داشتم یه بار هم برم باهاش کوه و صدای خنده هاش رو بشنوم که نشد .. :دی
بسته دیگه ..

سمان گفت...

اوه اوه
"خواستنی تر" شده بودی و ما نمیدونستیم؟؟؟!!!

زوزو بیا ببین چی شده....

سمان گفت...

از اونجا که رفیق گرمابه و گلستانت یه مدتیه که منم یه لیست بلند بالا دارم... شاید حضورن بت بگم یا همین جا بنویسم ... در یک فرست مناسب

Maanta گفت...

سمان بنویس برام. همین جوری بگی یادم. می ره.