اگر آدم توی بهشت , تمام روز زیر باد کولر یله نمی دهد و دو تا کتاب نمی خواند و شش قسمت از یک یریال را نمی بیند و اینگونه روز شب نمی کند , پس چکار می کند؟
تمام جمعه ی ما به خواندن و دیدن گذشت و عجب روزی بود بعد از مدت ها.
"خداحافظ گری کوپر" را تمام کردم. با این که "لنی" کمی تا قسمتی به " هولدن" عزیز شباهت داشت اما هم چنان "هولدن" کجا و مابقی شخصیت ها کجا!! مخصوصا که شخصیت "جسی" را که قرار است کسی باشد که "لنی" را به پشت کردن به اصولش وا می دارد , اصلا دوست نداشتم. اصلا "آن" چیزی که برای راندن "لنی"ها از بهشت خودساخته شان لازم است را نداشت. واز همه دردناکتر که آخر داستان لنی دیگر"لنی" دوست داشتنی و معترض ما نبود. طفل معصوم شده بود..."در بلورین بطری" را هم خواندم. یکی از ماجراهای "آرسن لوپن" بود. یکی از آن سه رمانی بود که توی نمایشگاه همین جوری یکهویی رفته بود توی پاچه ی مبارک. اما الحق عجب داستانی داشت. مردیم تا تمام شد. و استثنائا ترجمه اش هم خوب بود. اسم مترجم را می آوریم شاید بنده خدا مشهور است و ما نمی شناسیم! " خسرو سمیعی"
سریال "Super Natural" هم بالاخره به دستمان رسید. و شش قسمتش را دیروز استاد کردیم. هر چند کمی تا قسمتی به درد گروه سنی الف می خورد.
و جمعه ای بود بس بهشت انگیز!!
پ.ن.:
دیروز را روزه گرفتم تا ببینم قرار است یک ماه دیگر با چه مصیبتی روبروشویم.اما فقط به این نتیجه رسیدم که اگر تمام روز را زیر باد کولر بمانید و نهایت فعالیتان گشتن از این پهلو به آن پهلو باشد نه تنها گرسنه و تشه نمی شوید بلکه موقع افطار که همانا نه شب است می توانید همچنان "برید که داشته باشید"!
۲ نظر:
اتفاقا منم از این شخصیت جسی خییییلی لجم گرفت. غیر اینکه همه دلشون میخواست با این آدم بخوابن هیچ نقطهی برجستهی دیگهای نداشت.
یادمه قسمت دوم کتابو با فحش میخوندم...
و بله. خسرو سمیعی مترجم قابلیه بنده خدا :)
آره. دیدی "لنی" حیف شد آخرش.خواهر هولدن کجا و جسی کجا!
بعدشم خسرو سیعی رو است میگی؟من همین جا از ایشون معذرت می خوام!
ارسال یک نظر