دستش را که فشردم و خداحافظ را که گفتم
برنگشتم تا مبادا ببینمش که هنوز همان جا ایستاده تمام قد و تنها یک وجب کوتاهتر از آن برج لعنتی آزادی
تمام راه نگران خرده های دلم بودم که همان جا کف خیابان ولو شده بود. مبادا به دست و پای کسی فرو برود...
۱ نظر:
- آقا من تو این شهر غریبم، پاتوق روشنفکراتون کجاس؟
ارسال یک نظر