۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

مار درون آستین

یک بار ماهرخ گفت زبان من مثل نیش مار می ماند . ماهرخ دوستم بود. دوست آن روزهای دور نوجوانی که من هنوز تندرویی دو آتیشه بودم. خیلی از آن روزهایم دور شده ام. الان خودم هم خودم را در خیابان ببینم نمی شناسم. ماهرخ که جای خود دارد.
از آن روزها , فقط همین زبان نیش ماریم مانده والّا همه چیزم را جایی وسط این همه سال پوست انداختم و رفته ام.
اما هنوز هم زبانم نیش می زند سرخود. این همه سال رام نشده. و بدتر آن که برعکس مارها که آشنا را نمی زنند , مار من بیش تر آشناها را می زند.

۲ نظر:

سمان اینا گفت...

منم همین نظر رو نسبت به خودم دارم... پایه ای یه کلوب راه بندازیم....

Maanta گفت...

تو و زخم زبون؟!!!!!تو و نیش؟!!!!!
من که ندیدم. لااقل نیشت به ما که نخورده :)
کلوب نیش زنان مقیم مرکز؟!