۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

تو رو خدا...

دیشب نشستم پای پروژه , اما از آن جا که دیدم امیدی نیست و به هیچ جا نخواهم رسید , بی خیال شدم و نشستم پای فیلم!! البته نیم ساعت بیش تر دوام نیاوردم و خوابم برد. به هر حال از اونجا که خیلی وقته راجع به فیلم ننوشتم پس همین نیم ساعت را می چسبیم .
فیلم " How I ended last summer" از اون فیلم هاییه که احتمالا نصف ملت پایش خوابشون می بره. کلا دو نفر هنرپیشه داره که تو یه جایی نزدیکای قطب , تو یه ایستگاه تحقیقاتی روس , اطلاعات دستگاه ها رو چک می کنن و روزی چند بار با یه بی سیم مخابره می کنن مرکز. خلاصه ...
می خوان تو نیم ساعت اول فیلمی که کلا توش هیچ اتفاقی نمی افته , چه اتفاقی بیفته؟
این فیلم از اون فیلم هاییه که بیشتر روی روابط انسان ها کار کرده تا حوادث و داستان.
البته بقیه اش رو می ذاریم وقتی کل فیلم رو دیدیم.

امروز توی راه شنیدم که فردا تعطیله. دو سساعت تمامه که به کلهم ائمه ی اطهار متوسل شدم که معجزه ای بشه و ما هم تعطیل باشیم و بتونم بشینم یه ذره این کارهای بدبخت رو پیش ببرم. هر چند بعیده تعطیلمون کنن. الان به ذهنم رسید که مسیر دعاهام رو عوض کنم و دعا کنم فردا کلاسم تعطیل باشه. این ممکن تره. این جوری دو سه روزی وقت می خرم تا بشینم سر کارم.
در نتیجه تو رو خدا دعا کنید فرجی بشه تا لااقل آبرویم جلو استاد گرام بر باد نره.

هیچ نظری موجود نیست: