۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

به سوی تبریز

خب خب خب , نمی دونی چه مزه ای می ده که 3شنبه ای بعد ساعت اداری , رییس جان زنگ بزنه و بگه شما می تونی پنج شنبه نیای ! بعد شما بپری خودتو بچپونی تو اکیپ سفر به تبریز و بعشم جمعه ای زنگ بزنی به رییس جان که بابا رییس چه شهری داریدا! من هنوز هیچ جاشو ندیدیم. بعد رییس هم برگرده بگه شما تا شهرو ندیدی نیا و شنبه مرخصی OK است و اونوقت یه لیست هم از دیدنی های!! تبریز برات ردیف کنه که بری ببینی و تو هم پاشی با همراهان بپری تو ماشین و بری دریاچه ی مرحوم ارومیه رو ببینی و خلاصه شنبه شب بلیت بگیری و لب به لب برسی تهران و از اونور میدون آزادی بیای این طرف و سوار سرویس بشی و بیای شرکتو و بشینی این جا در خدمت خلق و آی "نوقا" بخوری آی نوقا بخوری....

به این میگن زندگی...


حتی اگر 4شنبه تحویل پروژه داشته باشی و هنوز پلان اولیه رو هم طراحی نکرده باشی!!

هیچ نظری موجود نیست: