۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

سینما بهشت


دیشب نه پریشب هر کاری کردم خوابی به سراغم نیومد که نیومد. گفتم بشینم یعنی بخوابم یه فیلمی ببینم شاید فرجی شد.
از بین فیلم هام اونایی مونده بودن که باید خیلی سر حال باشی تا ببینیشون.قرعه به نام " سینما پارادیزو " افتاد. خیلی وقت بود که دنبالش بودم اما به دستم که رسید دیگر حالش را نداشتم که ببینمش. اما " سینما پارادیزو" هم از آن سری فیلم هایی است که باید دیده باشیش.

این بود که نشستم به دیدن فیلم. می دانستم طولانی است اما نه دیگر این قدر. ساعت سه و پنجاه و شش دقیقه بود که فیلم تمام شد. چیزی حدود دو ساعت و چهل هشت دقیقه ای فیلم بود . هر چند تقصیر از خودم است که با وجود امکان خاموش کردن و خوابیدن , تا پایان فیلم را دیدم.
فیلم را دوست داشتم همان طور که انتظارش را داشتم. فیلمی بود در ستایش خود سینما. یعنی چیزی که از اول قرار بوده که باشد نه چیزی که الان شده است. سینمایی از جنس خود زندگی. مردمی که که با سینما زندگی می کردند .
در ستایش زمانی که سینما خودش بود اصیل و ناب و هنوز به تریبون سیاسی و پز روشنفکری و لایه ای برای پوشاندن تمام بی سوادی عده ای نشده بود.
سینما آن روزها جزیی از مردم بود. نه چیز لوکسی بود و نه چیزی اضافه که مجبور باشی برای پز فرهنگی , بعضی روزهایت را به آن اختصاص دهی.
اصلا محل قرارگرفتن سینما , یعنی بر میدان ورودی و اصلی شهر , نشان می داد که سینما چه اولویتی برای مردم دارد.
به داستان فرعی فیلم که قصه ی اصلی بر رویش سوار شده کاری ندارم.
برای من همه ی فیلم همان صحنه ی آخر است که سینما را منفجر می کنند و پیرترها که با آن زندگی کرده اند نابود شدن تمام خاطرات و جوانیشان را می بینند و جوان تر ها خندان بر خرابه های سینما می دوند و بازیگوشی می کنند.
فیلم در نوستالژی سینما ساخته شده. هر کس که فیلم را ببیند یا مثل نویسنده و کارگردان فیلم دچار غم رویاهای از یاد رفته می شود و اگر عاشق سینما نباشد درگیر داستان زندگی "توتو" و عشق ناکامش می شود و می تواند از آن لذت ببرد.
فقط کاش موسیقی متن فیلم که از شاهکارهای " انیو موریکونه" است را این قدر نشنیده بودیم و می توانستیم بدون به یاد آوردن آن همه برنامه های مزخرف تلویزیون که آهنگ های فیلم را دزدیده بودند , از شنیدنشان لذت ببریم..


۱ نظر:

مسلم گفت...

دیدمش. خیلی قشنگ بود!