۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

عنقریب

دارم از خواب می میرم. چشم هام عنقریبه که قلپی بیفته رو کی برد.
دیروز تا حالا یکی زدم تو سر خودم یکی هم تو سر این تخته شاسی فلک زده. استاد اعظم که عمرا پشت اون ستاره ی حلبیش قلبی از طلا داشته باشه تا تونسته برداشته مشق داده!! آخه قربون اون دکمه سردستات! خداییش نمیشه دو روزه  این همه پلان و مقطع و چه میدونم چی چی شد رو کشید.بس که کله مو کردم تو این کاغذا و سانت زدم , قوز درد گرفتم!آخرش هم عمرا برسم پرسپکتیو در بیارم.
بی خیال ...
الان هم دارم از خواب می میرم اون وقت اومدم دارم این خزعبلات رو می نویسم.
هوس سینما کردم. خیلی وقته نرفتم.شاید برادر جان جغله را بردم "نخودی" ببیند!
موهای پدرگرام شروع کرده بود به ریختن. امروز همه را تراشید و خلاص...
قضیه کار پیشنهادی مستر ح. هم که گویا تو زرد در آمد. هم چنان در جرگه ی بیکاران پلاسیم.
کلی فیلم دیده ام این چند وقت , فرصت شد می نویسم.
از همه کس بی خبر مانده ام. نمی دانم کی خوب است کی نه! تبعیدی خود خواسته شده ام ! فقط یادم باشد " از دل برود هر آن که از دیده برفت" . شاید باز...
دلا دیوانگی کن ....

۲ نظر:

امير گفت...

مگه كامپيوتر و CAD و اين چيزا قحطي بود كه استاد اعظم گفته بايد روي كاغذ پلان بكشيد؟
چند وقته دلم لك زده براي سينما ولي هرچي به پرده ها نگاه ميكنم دلم نمياد برم جواد رضويان و احمدپورمخبر ببينم، همش شده اينا... همون سري جديد big bang theory رو ترجيح ميدم كه البته خود شما ما رو بهش معتاد كرديد.
خوشحالم كه پدر گرام هم بهتر شدن.

Maanta گفت...

اگه از من بپرسی می گم استاد جان می ترسه ما ازش بهتر طرح بزنیم.
بعدشم سینما , " ملک سلیمان" بد نیستا! البته خیلی سلیقه ایه ,هرکسی خوشش نمیاد.
الان هم که "سن پترزبورگ"اومده. باید دیدنی باشه.