دیشب خواب جالبی دیدم. پسرک/دخترک ژنده پوش خوابم اسم جالبی داشت. برادرهایش هم اسم های جالبی داشتند.
وقتی از پسرک/دخترک مو ژولیده با آن چشم های زیتونی عسلی عمیق و درشتش اسمش را پرسیدم گفت عالیبود! اسم عجیبی است مگرنه؟ حتی توی خواب که هر چیز غیرعادی ای می تواند کاملا عادی و روزمره حساب شود هم از اسمش تعجب کردم. یعنی آن موقعی که اسمش را انتخاب می کردند به چه چیزی فکر می کردند. به این که چه همه چیز عالی بوده و چه پسرک/دخترک عالی ای به دنیا آمده؟ پس چرا "بود"؟ چرا "عالیبود"؟. یعنی قبلا عالی بوده و حالا دیگر نیست؟ یعنی پسرک/دخترک قرار بوده تولدش پایان دوران عالی بودن خاندان را رقم بزند؟ الله اعلم.
از پسرک/دخترک پرسیدم برادر یا خواهری داری؟ همان طور که با کیف پاره و پوره اش و آن برچسب رنگ و رو رفته اش بازی می کرد گفت دو تا داداش دارم. دین و ایثار! اسم برادرانش عجیب نبود ولی من تا به حال نشنیده بودم. شاید جایی "ایثار" به گوشم خورده بود ولی "دین"!
یک خواهر هم داشت که خب اسمش "بهار" بود و بهار هم که این روزها همه جا هست.
چطور میشود اسم هایی که تا به حال نشنیده ای را در خواب ببینی. لابد اگر مثل lucid dream به درون خاطرات قدیمی ام برگردم می بینم که جایی در پس زمینه ی خاطراتم، جایی که من حواسم به متن بوده لابد کسی در پس زمینه داشته آن یکی را صدا می کرده که "عالیبود، بیا ببین ایثار و دین بازی های جدید آوردن. بریم خونشون بازی"! هر چند اگر همان موقع حتی جایی خیلی دورتر چنین اسامی را می شنیدم حتما حواسم از متن پرت می شد و سر می چرخاندم تا صاحبان چنین اسم های عجیبی را ببینم!
پ.ن.: اسم "مهدیار" را هم اولین بار در آن خواب عجیب پژو 206 گوجه ای شنیدم. پسربچه ی یتیم شده ی آن خوابم اسمش "مهدیار" بود و من آن موقع نمی دانستم که مهدیار واقعا اسم است و این روزها روی پسرهایشان می گذارند. فکر می کردم از اکتشافات ذهنی خودم در خوابم است و خلاصه عاشق اسمش شدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر