۱۳۹۶ فروردین ۸, سه‌شنبه

ببار

مردم شهر که برای دعای باران به دامان دشت ها رفتند، تنها دخترک پیرهن گلی بود که با خود چتر برده بود.
می خواهم آن دخترک باشم. می خواهم به همان اندازه ی قلب کوچک اما دریایی آن دخترک به تو اعتماد کنم.

من چتر خورشید رنگم را آورده ام. بسم الله، باران از تو.

هیچ نظری موجود نیست: