پارسال تصمیم گرفتم همه ی عیددیدنی ها را بروم. یعنی تقریبا به همه ی خاندان بزرگمان سر بزنم.
خیلی وقت است که می ترسم خیلی ها را فقط وقت مرگشان و در مجلس ختم ببینم. دوست ندارم وقت شادی ها نباشم و فقط برای سرسلامتی و عرض تسلیت قوم و خویش ها را ببینم.
اعتراف می کنم که آخرهای تعطیلات داشتم می مردم. به معنای واقعی کلمه داشتم می مردم. خاندان ما جدا از این که بزرگ و عریض و طویل است به خصوص از سمت پدری (بزنم به تخته 😀)، هر کدام یک گوشه ی این شهر پخش و پلا شده اند. این شهر که چه عرض کنم، تا کرج و دورتر حتی رفتیم برای دیدن عمه ی اعظم جان.
ولی در میان همه ی خستگی و گاهی حتی عصبیت از دوری راه اما از خودم راضی بودم. از شادی اقوامی که دیدنم و احترامم برای رفتن به منزلشان خوشحالشان می کرد و از این که حالا در جایی غیر از مراسم ختم می بینمشان.
خلاصه این که امسال هرچند بعید می دانم برسم در آن وسعت عیددیدنی بروم ولی تا جایی که بشود می روم.
کار سختی است اما خیلی سخت ها را چون قشنگند، چون مفیدند و یا چون ارزشمندند می شود انجام داد. می شود که بی خیالش نشد چون سخت است
۱۳۹۶ فروردین ۱, سهشنبه
عید دیدنی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر