۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه

استخوان هایی که می شکنند...

سیستم بیمار از نیروهای تازه نفس و آرمانگرا تغذیه می کند.جوانان تازه نفس امیدوار به دنیایی بهتر را که در سر رویای بهبود می بینند با وعده و وعید می بلعد و در میان چرخ دنده های بروکراسی و خستگی نیروهای از نفس افتاده ی سابقا آرمانگرا و گرداب های بی برنامگی و بی انگیزگی استخوان های امید و آرزو و انگیزه اش را خرد می کند و سرمست از نیرویی بدشکل و بی انگیزه و از ریخت افتاده ای که در خندق بلای خود فرو برده قهقه ی مستی سر می دهد و آرام و پیوسته به مدد بدنه ی متشکل از تمام آدم های خسته ی بی انگیزه اش که خودشان از تمام آن آرزوها دست کشیده اند و صدای شکستن استخوان های رویای دنیای بهترشان در گوششان پیچیده و خود به برده ای برای سیستم بیمار تشنه ی جوانان تازه نفس و آرمانگرا تبدیل شده اند، به جلو می راند و رد لزج و متعفنی از خود بر جا می گذارد.
پ.ن.: استخوان هایم را بیمارستان دارد می شکند و من مقاومت می کنم. تسلیم که جزو گزینه های روی میز نیست، می ماند فرار اگر درد شکستن از حد تحمل فراتر بود.

هیچ نظری موجود نیست: