۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

و باد ما را با خود خواهد برد

یادت هست گفتم بعضی ها از ترس شکست عشقی اصلا عاشق نمی شوند؟ اعتراف می کنم داشتم درباره ی خودم حرف می زدم.
ولی خب الان بعد از همه ی این داستان ها، دلم می خواهد این را هم بگویم. شاید شکست عشقی یا اشتباه کردن آنقدرها هم ترسناک نباشد. یعنی می خواهم بگویم شاید ترسناک باشد ولی خب شاید هم بیارزد.
نمی گویم که از فردا راه میفتم و عاشق می شوم. ولی خب حتما درها را باز می گذارم تا نسیم بهاری بوزد و حتما ته دلم کنار همه ی ترس ها و تردیدها دعا می کنم که طوفان نیاید و باد دودمانم را به باد ندهد.
می بینی شجاع تر شده ام
ولی خب لطیف تر هم شده ام. شجاع بودن آدم را ضربه پذیرتر می کند ولی حالا دیگر می دانم که این خطر کردن از امن ماندن در گوشه ی نا گرفته ی زیرزمین بهتر است مطمئنا.

هیچ نظری موجود نیست: