Minnow: Are you nervous?c
Lila: I'm terrified.c
Minnow: You are?c
Lila: Yep. To the bone.c
Minnow: About what?c
Lila: I'm not sure Tom can... I'm not sure Tom... I'm not
sure Tom is...c
Minnow: Not sure Tom is what?c
Lila: I'm... I'm just not sure.c
Minnow: Does he make you feel beautiful?c
Lila: Yes.c
Minnow: Does he make you feel safe?c
Lila: Most of the time.c
Minnow: Does he make you feel special?c
Lila: Don't be a dork.c
Minnow: You know, like you're his most interesting
person.c
Lila: Yes, yes. He does. You know what? This is dumb. Let's
just forget it.c
زی عزیز, مینو دلایل بالا را در جواب ترس های خواهرش شب قبل از ازدواجش می گفت برای این که ثابت کند که حسی که نسبت به تام دارد" عشق" است. یعنی می خواست بگوید که عشق وجود دارد. دلایلش را که می شمرد من یاد تو افتادم و حرف هایت و این که دیگر به وجود خدا اعتقادی نداری و این که چه قدر باید دنیایت کوچک و تنها شده باشد بدون خدا . راستش را بخواهی دلم سوخت برایت. برای این که حتی اگر خدا واقعا یک توهم باشد آن جور که تو می گویی ، چه قدر باید تنها باشد دنیایی بدون چنین توهمی! دلم خواست مثل "مینو" می نشستم لب تختت , و نگاه ترسیده ی تنهایت را با چشم هایم می گرفتم و همین سوال ها را ازت می پرسیدم شاید تو هم آخر حرف هایمان مثل " لایلا" دوباه دلت قرص می شد و گرم.
می دانی "زی"، خدای من دقیقا همین حس هایی را برایم دارد که "مینو" می گوید.
"زی" عزیز ، "علی" را یادت هست توی فیلم "بایکوت" ؟ چیزی می گفت توی این مایه ها که " آره ما هرجا کم می آوریم "خدا" را می گذاریم. شماها وقتی کم می آورید چه کسی را دارید؟"
و هر کس که نداند من خوب می دانم که "زی" عزیز کم آورده ای.
همه ی اینها را گفتم که بگویم " مواظب خودت باش و موفق باشی"....
بعدا نوشت: این هم جواب زی.:
مایی خوب خودم
توی این ۱۳ سال همسفرم نبودی که معنی خدای توهمی منو درک کنی، ولی همیشه بودی، و این بودن مهمه!
دنیای من خیلی بزرگتر از اونی شده که خدای کوچولوی موروسیم توش جا بگیر، خدای من تمام وجودمم است، خود خودمم، با تمام اعتقدا و تواناییها و زعفها و استعداد ها، و تمام آن کارهایی که میتونم بکنم و میکنم، آن انرژی که توی حضورم میدم وآن چیزی که توی غیابم از من به جا میمونه، آن چیزی که میدم و یأ آن چیزی که میگیرم، خدای من میتونه لیلی هم خونیم باشه که بهم بگه نیاز به بغلم داره تا توش گریه کنه، میتونه آن ذوق کودکنی تیما باشه وقتی خاله زیزی شو میبینه، میتونه صدای لرزون بابایی باشه که از پشت تلفن میگه دلش تنگ شده، خدای من میتونه .................. اینکه بعضی وقتا کم میارم درسته، مثل همهٔ آدمهایی دنیا، چه با خدا چه بی خدا کیه که ادعا کنه هیچ وقت کم نیورده
و امروز خدایی من میتونه یک مایی باشه که رفیقشو هیچ وقت تنها نمیذاره، من چه نیزی به آن خدایی موروسی بی مصرف دارم وقتی میتونم روی محبت تو تکیه کنم، میتونم روی کمک تو حساب کنم، میتونم توی بغلت از راه دور زار زار گریه کنم،
خدایی امروز صبح من توئی که روزم با این امید شروع میکنم که ایی مایی آن سر دنیا منو دوس داره و به من فک میکنه، تا ببینیم خدای فردای ما چیه و کیه
دوستت دارم و هیچ وقت نخواهی فهمید چقدر...
در ضمن خر اول هم خودم هستم
بعدا نوشت: این هم جواب زی.:
مایی خوب خودم
توی این ۱۳ سال همسفرم نبودی که معنی خدای توهمی منو درک کنی، ولی همیشه بودی، و این بودن مهمه!
دنیای من خیلی بزرگتر از اونی شده که خدای کوچولوی موروسیم توش جا بگیر، خدای من تمام وجودمم است، خود خودمم، با تمام اعتقدا و تواناییها و زعفها و استعداد ها، و تمام آن کارهایی که میتونم بکنم و میکنم، آن انرژی که توی حضورم میدم وآن چیزی که توی غیابم از من به جا میمونه، آن چیزی که میدم و یأ آن چیزی که میگیرم، خدای من میتونه لیلی هم خونیم باشه که بهم بگه نیاز به بغلم داره تا توش گریه کنه، میتونه آن ذوق کودکنی تیما باشه وقتی خاله زیزی شو میبینه، میتونه صدای لرزون بابایی باشه که از پشت تلفن میگه دلش تنگ شده، خدای من میتونه .................. اینکه بعضی وقتا کم میارم درسته، مثل همهٔ آدمهایی دنیا، چه با خدا چه بی خدا کیه که ادعا کنه هیچ وقت کم نیورده
و امروز خدایی من میتونه یک مایی باشه که رفیقشو هیچ وقت تنها نمیذاره، من چه نیزی به آن خدایی موروسی بی مصرف دارم وقتی میتونم روی محبت تو تکیه کنم، میتونم روی کمک تو حساب کنم، میتونم توی بغلت از راه دور زار زار گریه کنم،
خدایی امروز صبح من توئی که روزم با این امید شروع میکنم که ایی مایی آن سر دنیا منو دوس داره و به من فک میکنه، تا ببینیم خدای فردای ما چیه و کیه
دوستت دارم و هیچ وقت نخواهی فهمید چقدر...
در ضمن خر اول هم خودم هستم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر