دل سنگینش را.
بغضی که معلوم نیست هست یا نه را.
آدمیزاد بیچاره، مانده است به حال خودش گریه کند یا بخندد.
هر چه گردن میچرخاند و عقب را نگاه میکند تا ته ته تاریخ را، همهاش سیاهیست.
هر چه گردن میکشد و جلو را نگاه میکند، تا ته تهش سیاهیست.
آدمیزاد بیچاره از سنگینی دلش نمیرد، از آرتروز گردن خواهد مرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر