نمی دونم تا کی قراره همه چیز رو بندازیم گردن خدا و هی خدا مرده و خدا خوابه و نیست و اینا سرهم کنیم.
خدا یک سری قوانین علت و معلولی وضع کرده که خودش هم بهش پایبنده. این که هر کاری دلمون می خواد بکنیم و بعد آه و ناله که خدا از این سرزمین رفته و هر چی بلاست سر ما میاد و خدا با ما قهر کرده و این چرندیات رو علم کنیم و پشتش پنهان بشیم و برای خودمون سوگواری کنیم و دل بسوزونیم از مسخره ترین عادت هامون شده.
این که هر چه قدر دلمون می خواد آب مصرف کنیم، هر جا دلمون خواست سد بسازیم، هر چی محصول بی ربط به اقلیم هست رو با اصرار کشت کنیم و هر چی درخت هست قطع کنیم و به جاش ویلا بسازیم و هزار تا رفتار خجالت آور دیگه ازمون سر بزنه بعد که بارون نبارید و خشکسالی شد و چشممون به راه یه قطره برف موند شروع کنیم به شعر نوشتن که آه ای وطنم که خدا تو را فراموش کرده و آه ای باران که بر ما حرام شدی و این چرندیات فقط باعث می شه یه مشت ابله به نظر بیایم. برای هر علتی مثل بارش باران چندین معلول وجود داره. نمی شه که معلول ها رو بزنیم نابود کنیم بعد چشم بدوزیم به آسمون و منتظر علت باشیم. قوانین دنیا از همه ی قوانین قراردادی من درآوردی ما آدم ها محکم تر و حتمی تر هستن.
این که خونه هامون رو غیراصولی بسازیم، از سر و ته کار بزنیم، برای صرفه جویی توی یه قرون دوزار مصالح بیخود به کار ببریم بعد که طبیعی ترین اتفاق طبیعت رخ داد و زمین لرزید و خدا نفرمون زیر آوارهایی که خودمون ساختیم مردن باز تصاویر دلخراش بذاریم و زیرش بنویسیم که خدا کجاست؟ این عدالته که ما این طور بمیریم و خدا دستی برای نجاتمون دراز نکنه و هزار آه و ناله دیگه که باعث و بانیش خودمونیم و اصرار داریم جای مقصر خدا رو بنشونیم.
این که خدا زمان هایی معجزه می کنه هم به خودش ربط داره. قول نداده که برامون دم به دقیقه معجزه بفرسته و خراب کاریهامون رو برامون درست کنه.
قوانین رو واضح وضع کرده که آتش می سوزونه که زلزله زمین رو می لرزونه که بارون زمین رو زنده می کنه و گیاهان تا ابد از زمین می رویند و ... و بعد بزرگ ترین نعمت رو به انسان داده، عقل. و گفته برو و با این قوانین و با عقلت در روی زمین خدایی کن. این که انسان تصمیم گرفته با همون عقلش گند بزنه به کل دنیا و بعد طلبکارانه تقاضای بخشش بیش تر و امکانات بیش تر بکنه فقط و فقط پررویی اش رو می رسونه.
این تیترهای چرند و پرند این روزها که این سرزمین نفرین شه، که بدبختی و فلاکت دامنمون رو گرفته که خدا با این سرزمین قهر کرده و این مزخرفات فقط لوس بازی یه عده آدم لوسه که عادت کردن تمام عمر ادای قربانی ها رو دربیارن و با علم کردن یه مقصر اون بیرون بشینن و با وجدان راحت برای خودشون گریه کنن.
مقصر نه اون بالا که همین پایین ور دل خودمونه. و مقصر یک نفر و دو نفر هم نیست از اونی که یک درخت رو قطع می کنه تا جای پارک کنار خونه اش باز کنه تا اونی که چاه می زنه تا قطره قطره آب زیرزمینی رو بکشه بیرون و بریزه توی دل هندوانه ها تا اونی که برای پز دادن تعداد پروژه های تصویب شده در دوران مدیریتش پای ساخت سدی رو امضا می کنه که کلی کارشناس محیط زیست می گن ساختنش به صرفه نیست تا تا تا همه مون مقصریم حتی من که این جا نشستم غر می زنم به جای این که خودم رو با زنجیز ببندم به میله های شهرداری منطقه چهار وقتی که صدتا صدتا درخت های پپارک لویزان رو قطع کرد تا اتوبان بزنه و مسیر مردم ده دقیقه کوتاه تر بشه. هممون مقصریم و این وسط تقصیر خدا فقط اینه که زیادی بهمون اعتماد کرد و انسان رو مثل فرشته هاش مجبور و ناتوان از انتخاب نیافرید.
پ.ن.:
خیلی هامون مجبوریم برای کارهایی که میکنیم مثلا اون کسی که از روی فقر چاره ای جز ساختن یک سرپناه با کمترین امکانات نداره و بعد با کوچکترین زلزله زیر آوار جونش رو از دست می ده اما یادمون نره خدای ما و خدای نروژی ها یکیه . این که اونها دنیای بهتری برای خودشون ساختن مطمئنا نه مورد لطف خاص خدا بودن نه از ما عاقل تر هستن. اون ها فقط قوانین دنیا رو درک کردن، و بعد بدون تنبلی و وقت تلف کردن برای پیدا کردن یک مقصر اون بیرون، دنیاشون رو ساختن و مطمئنا یک شبه هم نشدن اینی که الان هستن.
پ.ن.2:
از این همه غرغر و ناامیدی و سیاه بینی بین مردم این روزها واقعا خسته ام. سیاهی هست که هست. یه به درک لازم داریم و یک حالاچکار می تونیم بکنیم. نشستیم دور هم و فقط حسرت این ور اون ور دنیا رو می خوریم و یه آه من حرام شدم توی این مملکت می گیم و بعد با این بهونه که ما دچار جبر جغرافیایی هستیم و محکوم به حروم شدن توی ایران ولو شدیم یه گوشه و هی برای خودمون و بدبختیامون مرثیه می خونیم.
پ.ن.3:
این همه شیون برای کشتی سانجی رو هم نمی فهمم. یک جوری شیون می کنن که انگار قرار نیست کسی بمیره و مرگ اتفاق خاصی بوده که برای این ملوان ها رخ داده البته که ناراحتیم، البته که خانواده هاشون یک عمر تنها و بی کس شدن، البته که حادثه تلخی بود و البته که در آتش سوختن وسط یک دنیا آب غم انگیزه ولی این همه تعمیم این حادثه به فلاکت کل جامعه و بدبختی هامون و سیاهی روزگار ایران و این که امیدی به بهبود نیست و هزار کوفت و زهرمار دیگه رو جمع کنید بابا.
پ.ن.4:
من خودم سلطان غر هستم و معتقدم غر زدن تا یه حدی که نقش برون ریزی داشته باشه و نذاره بترکیم خیلی هم خوبه. ولی این حد از غر مخصوصا توی توییتر دیگه غیرقابل تحمله.
پ.ن. آخر:
داره برف میاد و دنیا هنوز قشنگی هاش رو داره. :)
خدا یک سری قوانین علت و معلولی وضع کرده که خودش هم بهش پایبنده. این که هر کاری دلمون می خواد بکنیم و بعد آه و ناله که خدا از این سرزمین رفته و هر چی بلاست سر ما میاد و خدا با ما قهر کرده و این چرندیات رو علم کنیم و پشتش پنهان بشیم و برای خودمون سوگواری کنیم و دل بسوزونیم از مسخره ترین عادت هامون شده.
این که هر چه قدر دلمون می خواد آب مصرف کنیم، هر جا دلمون خواست سد بسازیم، هر چی محصول بی ربط به اقلیم هست رو با اصرار کشت کنیم و هر چی درخت هست قطع کنیم و به جاش ویلا بسازیم و هزار تا رفتار خجالت آور دیگه ازمون سر بزنه بعد که بارون نبارید و خشکسالی شد و چشممون به راه یه قطره برف موند شروع کنیم به شعر نوشتن که آه ای وطنم که خدا تو را فراموش کرده و آه ای باران که بر ما حرام شدی و این چرندیات فقط باعث می شه یه مشت ابله به نظر بیایم. برای هر علتی مثل بارش باران چندین معلول وجود داره. نمی شه که معلول ها رو بزنیم نابود کنیم بعد چشم بدوزیم به آسمون و منتظر علت باشیم. قوانین دنیا از همه ی قوانین قراردادی من درآوردی ما آدم ها محکم تر و حتمی تر هستن.
این که خونه هامون رو غیراصولی بسازیم، از سر و ته کار بزنیم، برای صرفه جویی توی یه قرون دوزار مصالح بیخود به کار ببریم بعد که طبیعی ترین اتفاق طبیعت رخ داد و زمین لرزید و خدا نفرمون زیر آوارهایی که خودمون ساختیم مردن باز تصاویر دلخراش بذاریم و زیرش بنویسیم که خدا کجاست؟ این عدالته که ما این طور بمیریم و خدا دستی برای نجاتمون دراز نکنه و هزار آه و ناله دیگه که باعث و بانیش خودمونیم و اصرار داریم جای مقصر خدا رو بنشونیم.
این که خدا زمان هایی معجزه می کنه هم به خودش ربط داره. قول نداده که برامون دم به دقیقه معجزه بفرسته و خراب کاریهامون رو برامون درست کنه.
قوانین رو واضح وضع کرده که آتش می سوزونه که زلزله زمین رو می لرزونه که بارون زمین رو زنده می کنه و گیاهان تا ابد از زمین می رویند و ... و بعد بزرگ ترین نعمت رو به انسان داده، عقل. و گفته برو و با این قوانین و با عقلت در روی زمین خدایی کن. این که انسان تصمیم گرفته با همون عقلش گند بزنه به کل دنیا و بعد طلبکارانه تقاضای بخشش بیش تر و امکانات بیش تر بکنه فقط و فقط پررویی اش رو می رسونه.
این تیترهای چرند و پرند این روزها که این سرزمین نفرین شه، که بدبختی و فلاکت دامنمون رو گرفته که خدا با این سرزمین قهر کرده و این مزخرفات فقط لوس بازی یه عده آدم لوسه که عادت کردن تمام عمر ادای قربانی ها رو دربیارن و با علم کردن یه مقصر اون بیرون بشینن و با وجدان راحت برای خودشون گریه کنن.
مقصر نه اون بالا که همین پایین ور دل خودمونه. و مقصر یک نفر و دو نفر هم نیست از اونی که یک درخت رو قطع می کنه تا جای پارک کنار خونه اش باز کنه تا اونی که چاه می زنه تا قطره قطره آب زیرزمینی رو بکشه بیرون و بریزه توی دل هندوانه ها تا اونی که برای پز دادن تعداد پروژه های تصویب شده در دوران مدیریتش پای ساخت سدی رو امضا می کنه که کلی کارشناس محیط زیست می گن ساختنش به صرفه نیست تا تا تا همه مون مقصریم حتی من که این جا نشستم غر می زنم به جای این که خودم رو با زنجیز ببندم به میله های شهرداری منطقه چهار وقتی که صدتا صدتا درخت های پپارک لویزان رو قطع کرد تا اتوبان بزنه و مسیر مردم ده دقیقه کوتاه تر بشه. هممون مقصریم و این وسط تقصیر خدا فقط اینه که زیادی بهمون اعتماد کرد و انسان رو مثل فرشته هاش مجبور و ناتوان از انتخاب نیافرید.
پ.ن.:
خیلی هامون مجبوریم برای کارهایی که میکنیم مثلا اون کسی که از روی فقر چاره ای جز ساختن یک سرپناه با کمترین امکانات نداره و بعد با کوچکترین زلزله زیر آوار جونش رو از دست می ده اما یادمون نره خدای ما و خدای نروژی ها یکیه . این که اونها دنیای بهتری برای خودشون ساختن مطمئنا نه مورد لطف خاص خدا بودن نه از ما عاقل تر هستن. اون ها فقط قوانین دنیا رو درک کردن، و بعد بدون تنبلی و وقت تلف کردن برای پیدا کردن یک مقصر اون بیرون، دنیاشون رو ساختن و مطمئنا یک شبه هم نشدن اینی که الان هستن.
پ.ن.2:
از این همه غرغر و ناامیدی و سیاه بینی بین مردم این روزها واقعا خسته ام. سیاهی هست که هست. یه به درک لازم داریم و یک حالاچکار می تونیم بکنیم. نشستیم دور هم و فقط حسرت این ور اون ور دنیا رو می خوریم و یه آه من حرام شدم توی این مملکت می گیم و بعد با این بهونه که ما دچار جبر جغرافیایی هستیم و محکوم به حروم شدن توی ایران ولو شدیم یه گوشه و هی برای خودمون و بدبختیامون مرثیه می خونیم.
پ.ن.3:
این همه شیون برای کشتی سانجی رو هم نمی فهمم. یک جوری شیون می کنن که انگار قرار نیست کسی بمیره و مرگ اتفاق خاصی بوده که برای این ملوان ها رخ داده البته که ناراحتیم، البته که خانواده هاشون یک عمر تنها و بی کس شدن، البته که حادثه تلخی بود و البته که در آتش سوختن وسط یک دنیا آب غم انگیزه ولی این همه تعمیم این حادثه به فلاکت کل جامعه و بدبختی هامون و سیاهی روزگار ایران و این که امیدی به بهبود نیست و هزار کوفت و زهرمار دیگه رو جمع کنید بابا.
پ.ن.4:
من خودم سلطان غر هستم و معتقدم غر زدن تا یه حدی که نقش برون ریزی داشته باشه و نذاره بترکیم خیلی هم خوبه. ولی این حد از غر مخصوصا توی توییتر دیگه غیرقابل تحمله.
پ.ن. آخر:
داره برف میاد و دنیا هنوز قشنگی هاش رو داره. :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر