۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

توجيه نامه


وقتي يه نفري پاش رو از گليمش درازتر كرد . وقتي يه نفري به خودش و فكر مريضش اجازه داد فكرهايي رو بكنه كه در واقع اصلا حق نداره بكنه . وقتي يه نفري حد خودش رو ندونست ، يادش رفت تو آينه يه نگاهي به خودش بكنه . يادش رفت كه يه نگاه به شناسنامه اش ، يه نگاه به سال تولدش توش ، يه نگاه به صفحه ي دومش ، به اسم همسر وبچه هاش بندازه ، بعد افسار ذهنشو ول كنه.
وقتي يه نفر اين قدر غرق توهم شد كه لبخندها و تاييدهاي از سر احترام به موي سفيدش رو و اعتمادت به حساب سن و سالش رو به يه حساب ديگه گذاشت و فكرهاي زيادي كرد
وقتي يه نفر...
وقتي يه نفر...


چند تا كار مي توني بكني :
مي توني بخوابوني زير گوشش ، دهنت رو باز كني هر چي لايقشه بارش كني ، به فضاحت بكشونيش ،آبروي نداشته اش رو به باد بدي ، جلوي سروهمسر بلايي سرش بياري كه ديگه نه خودش ، نه اون مغز پوسيده اش و نه اون دل صاحب مرده اش به صرافت همچين غلط هايي بيفته.


مي توني بشيني خودتو محاكمه كني . هي خودتو مقصر اعلام كني و حد بزني .هي بگي حتما من يه كاري كردم. حتما من بهش چراغ سبز نشون دادم. حتما كرم از خود درخت كه بنده باشم بوده و ... بعدش هم بشي مثل ... و از اين به بعد هي پاچه هر چي بني بشره بگيري و ...


مي توني بري بدون اين كه بفهمه از كي خورده ، پته اش رو بريزي رو آب و چنان زير آبش رو بزني كه هم از كار بيفته هم از زندگي. همچين زنش رو بندازي به جونش كه يه قلپ آب راحت تا آخر عمرش از گلوش پايين نره.


مي توني
مي توني
مي توني
آره اصولا خيلي كارهاست كه مي توني بكني .


اما من هيچ كدوم اين كارها رو نكردم. نه اين كه نخواستم ، نتونستم .يعني متاسفانه آدم همچين شمشير از رو بستن هايي نيستم. جراتش رو ندارم. اصلا من آدم آسه بر و، آسه بيا هستم و خدا شاهده كه هميشه هم گربه شاخم زده. به قول يارو گفتني تو هر چي هم با احتياط  بروني ، يكي ديگه مي زنه بهت.!
واسه همين اصلا به روي خودم نياوردم كه مي دونم ، كه از طريق فلاني فهميدم تو اون ذهن مزخرفت چي مي گذره . هم چنان همون طوري معمولي ، همون طوري كه با همه رفتار مي كنم ،باهاش رفتار مي كنم . فقط تا مي تونم سروته بحث رومي چينم .نمي ذارم دو ساعت تمام مخ منو با مزخرفاتش پر كنه. زود بحث رو به نتيجه مي رسونم و خلاص.
و تنها دلخوشيم اينه كه جلوش راه برم ، جلو چشمش باشم و مجبورش كنم هر دقيقه و هر ثانيه به اين فكر كنه كه "طرف تو چند متريه منه ولي هيچ وقت دستم بهش نمي رسه. كه اصلا منو آدم حساب نمي كنه. " مجبورش كنم حس اون بچه اي رو داشته باشه كه پشت ويترين وايستاده و زل زده به اون ماشين كنترلي گنده ي قرمز و با حسرت نگاهش مي كنه و مي دونه كه هيچ وقت بهش نمي رسه. كه تا آخر عمرش فقط اجازه داره از پشت ويترين تماشاش كنه و بالاخره يه روز شاهد اين باشه كه يه بچه ي ديگه بياد تو مغازه و صاحب مغازه جلوي چشماي حسرت زده اش موتور رو از تو ويترين برداره و بده دستش . من عاشق اون لحظه ام. اون لحظه ي پر از حسرت.


هر كس يه روشي داره ،اما تو رو خدا شما اگر از من پر دل و جرات تريد يه وقت نشينيد اين جوري مثل من توجيه بازار راه بندازيد و دلتون روخوش كنيدا ، برداريد يه چك محكم و ناغافل از طرف همه ي ما بزدل ها بخوابونيد زير گوشش تا بفهمه آدم، خوبه آدم باشه!




پ.ن. :
تصوير مربوط به فيلم " A streetcar named Desire " يا همون " اتوبوسي به نام هوس " خودمان است .

۴ نظر:

ناپدید گفت...

این روشی که پیش گرفتی باعث میشه ذهن خودت هم همیشه درگیرش باشه. به نظر من رک و راست برو باهاش حرف بزن و قضیه رو ختمش کن. بعد اگه دیدی زبون خوش سرش نمیشه بذار زیر گوشش. میتونی هم یه نامزد fake باسه خودت جور کنی بهش نشون بدی تا تموم بشه. تجربه ی من میگه همه چیز باید زود تموم بشه !

مسلم گفت...

این فیلمو استثنائاً دیدم ! D:

مسافر گفت...

در ادامه صحبتای استاد حضوری باید عرض کنم که: اصاً چه معنی داره که اصلاً شروع شه که حالا بخواد زود یا دیر تموم شه! من اصلاً معنی این جنگولک بازیا رو نمیدونم فقط میدونم آدم بیکار شده یه چیزایی میزنه به سرش که تو زمان عاقلی میفهمه که چقد خل میتونه خل شه! :دی

Maanta گفت...

به استادان ناپديد و مسافر:
1- اولا بدبختي اينه كه ايشون خير سرشون بسيار ظاهر الصلاح و محترم هستند . و بردن آبروي ايشان زنجيره وار آبروي يك سري آدم محترم را هم خواهد برد.
2- من اگر مي تونستم بزنم تو گوشش كه تا حالا زده بودم! اصلا ايشون فلسفه ي وجوديش ناقصه. مي دونم اكثر مردا ( دور از جون شما!!) يه چيزيشون مي شه. اما اين مورد مخصوصا كه طرف خودش خانم خيلي محترم تر از خودش و بچه داره جدا تهوع آوره.
3- فعلا كه بنده كارم بدوبيراه گفتن و مثل مادربزرگا نفرين كردنه. اما فقط اگر يه بار به خودش اجازه بده و علني مرضش رو بگه اونوقت ديگه بحث بزدلي و آبرو و اينا مي ره كنار و موضوع ناموسي مي شه. اونوقت شرمنده ببينيد روز ملاقات كيه پاشيد بيايد ملاقات!از اين گوشي هاي زندون رو هم تجربه مي كنيم!
4- استاد مسافر! بابا چه عجب يه فيلم ديدي بالاخره! اين ديدنش كه به خاطر اسمش نبوده يه وقت احيانا؟!