۱۳۹۵ اسفند ۱۳, جمعه

امانت کبود

وقتی چیزی امانت می گیری، همه سعیت رو میکنی که خط روش نیفته. مواظبی عین اولش پسش بدی.
یه خال روش میفته دلواپس می شی. میری کل شهر رو میگردی تا عینش رو پیدا کنی.
پیدا نشد با سرشکستگی و خجالت پسش میدی و هرارتا عذرخواهی می کنی. دو تا چیز می ذاری روش تا شاید کوتاهیت توی نگه داری امانت رو جبران کنه.

اما علی چه حالی داشت موقعی که کبودی بدن زهرا رو موقع غسل می دید.
علی، زهرا رو پیمبر این طور دست تو داده بود؟ علی با امانت پیمبر چه کردی؟ علی خوب امانت داری نکردی.

علی چه حالی داشت؟ چه خجلتی به جانش افتاده بود؟
علی جان موقع پس دادن امانت سر به زیر داشت. نه در شهر مانندی بود که جایگزین کند نه چیزی بود که سر بدهد.
علی بهترین امانت دار بود اما وای از امانتش. وای از امانت کبود و شکسته اش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر