دو روزه هر کی یک کلمه حرف می زنه , می زنم زیر گریه . نمی دونم چه مرگم شده. هر چی فکر می کنم هیچی به ذهنم نمی رسه. فقط می دونم که تو راه رفتن به سر کار مدام دارم گریه می کنم. موقع برگشتن گریه می کنم. رییس جان می گه سلام , گریه می کنم . می گه خداحافظ , گریه می کنم. بچه ها می گن سلام , گریه می کنم. می گن خداحافظ , گریه می کنم.
نه این که جلو ملت گریه کنما , نه. من متخصص گریه ی بی صدام. تا صورتمو نگاه نکنی , نمی فهمی دارم گریه می کنم. اینه که پشتمو می کنم به بچه ها , سرمو می کنم تو زونکنا و اشک که می ریزم.
هنوز نفهمیدم چمه , بالاخره اما می فهمم. فکرکنم فشار کار زیاد شده و تحمل من کم شده.
فعلا که گریه هام جواب داده و قراره برام نیروی کمکی بگیرن. ببینم چی می شه...
نه این که جلو ملت گریه کنما , نه. من متخصص گریه ی بی صدام. تا صورتمو نگاه نکنی , نمی فهمی دارم گریه می کنم. اینه که پشتمو می کنم به بچه ها , سرمو می کنم تو زونکنا و اشک که می ریزم.
هنوز نفهمیدم چمه , بالاخره اما می فهمم. فکرکنم فشار کار زیاد شده و تحمل من کم شده.
فعلا که گریه هام جواب داده و قراره برام نیروی کمکی بگیرن. ببینم چی می شه...
۳ نظر:
هیچی نگم بهتره، میترسم باز بزنی زیر گریه
آخ من عاشق این تصویرم
تا حالا هزار بار توی این تصویر شهید شده م
منظورم تصویر پست قبل بود،
حواس که نمیذارن برای آدم!
ارسال یک نظر