۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

به جرم احمق بودن

حیف که جوابم را نمی دهی. حیف که پشتت را کردی و رفتی. حیف که حتی سلامم را جواب نمی دهی والّا می پرسیدم که چرا؟ به چه جرمی؟
به جرم حماقت؟ قبول من یک احمقم. احمقی که بهترین فرصت زندگیش را نابود کرد.که تنها فرصتی را که داشت تا خیلی چیزها را به تو ثابت کند , مانند احمق ها به مزه پرانی و مسخره بازی های همیشگی اش گذراند. اما عزیز من , می دانی اگر قرار باشد آدم ها را به جرم حماقت محاکمه و مجازات کنند , نه انسانی می ماند که متهم نباشد و نه کسی  به آن بی گناهی می ماند که حکم را صادر کند.
عزیزترین , چرا ؟ به خدا قسم که تمام آن شلوغ بازی ها و خنده ها برای پنهان کردن تمام علاقه و خواستنی بود که بود و برای اعتماد به نفس پایین و ترسی که از فراری دادنت داشتم. خدا لعنت کند مرا که از ترس مردن , مردم!
به خدا دیگر کاری از دستم بر نمی آید. جز این که بنشینم این جا و به تمام حرف هایی که زدی فکر کنم. که تمام لحظه ها را مرور کنم و بر حماقت خودم گریه کنم. اما فکر نمی کنی کمی سخت می گیری؟ کمی رحم داشته باش , به خدا ....

۶ نظر:

  1. ما طرفدار تو ایم با اینکه فیلترت کردن!

    پاسخحذف
  2. ما کلّا مخلصیم! :)
    ضمنا چه عجب از این طرف ها!:) کم پیدا شدی

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  4. كوتاه بيا هاني.كوتاه بيا

    پاسخحذف
  5. دسترسی به وبلاگت سخت شده دیگه
    ما بیشتر توی گودریم دیگه

    پاسخحذف