پدر که می رفت , برای خداحافظی بوسیدمش.
هیچ وقت فکر نمی کردم زمانی برسد که از حس زبری گونه های پدرم دلم خوش شود.
هیچ وقت فکر نمی کردم دلم برای سبیل های حنایی اش!! تنگ شود.
بعد از چند ماه دیدن سرو صورت بی موی پدر , زبری چند تار ریش , لذتی دارد که فقط ما می فهمیم. ما....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر