مسخره است , می دانم
اما آدم ها که می روند من تازه عاشقشان می شوم
تا هستند همانی هستند که هستند
ولی تا می روند انگار که توی خاطراتم خوبی هایشان بولد می شود
ویرایششان می کنم و با همان اسم ,تبدیلشان می کنم به چیزی که خودم می خواهم .
بعد عاشقشان می شوم. عاشق چیزی که خودم ساخته ام و لزوما آن ها نیستند
بعد می نشینم و حسرت می خورم که چرا فرصت عاشقی را از دست داده ام.
مسخره است ,می دانم
ولی هربار باز همین راه را می روم
باز عاشق می شوم.
اما آدم ها که می روند من تازه عاشقشان می شوم
تا هستند همانی هستند که هستند
ولی تا می روند انگار که توی خاطراتم خوبی هایشان بولد می شود
ویرایششان می کنم و با همان اسم ,تبدیلشان می کنم به چیزی که خودم می خواهم .
بعد عاشقشان می شوم. عاشق چیزی که خودم ساخته ام و لزوما آن ها نیستند
بعد می نشینم و حسرت می خورم که چرا فرصت عاشقی را از دست داده ام.
مسخره است ,می دانم
ولی هربار باز همین راه را می روم
باز عاشق می شوم.
یعنی من برم، بلد میشم !؟ :دی
پاسخحذفآخه کی با تو بود بابا؟!!!
پاسخحذفبعدشم برای بلاگت اتفاقی افتاده؟ از صحنه ی بلاگستان محو شدی انگار!
خصـــــوصی!!
پاسخحذفآدرسشو عوض کردم.
فک کردم بهت گفتم! خیلی خیلی شرمنده!
آدرسش اینه:
http://dar-aan-sooy.blogspot.com
فقط لینکشو تو لینکدونیت نزن لطفاً. یعنی بذار همین پشت هیچستان بمونه!
قربونت!