من پا مي خواهم . همپا مي خواهم. كسي را مي خواهم كه با من بيايد همه ي آن جاهايي كه بايد بروم. من خودم پر از بهانه ام براي نرفتن. كسي را مي خواهم كه بهانه هايم را مسخره كند . كه توي رودربايستي ببرتم جاهايي كه بايد بروم. دوستي كه ازش متنفر شوم كه مرا برده اما با همه ي اين ها ببرتم. من پا مي خواهم . همپا مي خواهم. بايد بروم. دارم كپك مي زنم از ركود و نرفتن. اما خودم چهارپايه ام. پا مي خواهم با رودربايستي لازم.
خيلي جاها هست كه بايد بروم....

۴ نظر:
دیدی سلام ما رو هم برسون حتماً!
به مسافر:
بابا تو هم كه چهارپايه اي چيپ!
بايد امشب بروم./
بايد امشب چمداني را/
كه به اندازه پيراهن تنهايي من جا دارد، بردارم/
و به سمتي بروم/
كه درختان حماسي پيداست،/
رو به آن وسعت بيواژه كه همواره مرا ميخواند./
بايد امشب بروم./
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم/
حرفي از جنس زمان نشنيدم./
هيچ چشمي، عاشقانه به زمين خيره نبود./
كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد./
هيچ كسي زاغچهيي را سر يك مزرعه جدي نگرفت./
من به اندازه يك ابر دلم ميگيرد/
وقتي از پنجره ميبينم حوري/
- دختر بالغ همسايه -/
پاي كميابترين نارون روي زمين/
فقه ميخواند./
به سمان:
به جاي اين كه پاشي بياي اين جا دو كيلومتر شعر بنويسيم پاشو بريم يه كاري بكنيم چهارپايه!
ارسال یک نظر