
هيچي نمي تونه بهتر از اين باشه كه
صبح باصداي رعد و برق
و گروپ گروپ آسمون بيدار بشي 
و در حالي كه چشات از حدقه زده بيرون و 
نفس يه جورايي 
قلمبه شده تو گلوت
نيشت رو باز كني 
و 
به صداي شرشر بارون گوش بدي 
كه بدجور داره مي باره 
و به خودت بگي
آخجون امروز راهم رو دور مي كنم 
و از روي تپه مي رم
گور باباي كفشام كه گلي مي شن 
و باز سراميكاي سفيده اتاق رو گل خالي مي كنن
و داد مستر ك. رو در ميارن
بعد يه چشمك به خودت مي زني 
و هوا رو بو مي كني
و به خودت مي گي 
حالا وقت رفتنه :)

۱ نظر:
ولی من هوای آفتابی رو بیشتر دوست دارم. دل آدم میگیره. چیه این هوای ابری آخه
:دی
ارسال یک نظر